.

آرشیو نظرات

یاد میگیری که خیلی می ارزی ...

jomlat (15)

صادق هدایت

jomlat (20)

آدم و حوا


به گوش خدا برسانید آدم این حوا سالهاست که رفته است
این حواى تنها را برگردان پیش خودت
بهشتش را نمیخواهم ؛ به جهنمش هم راضىم ؛ هرجایى باشد جز این دنیا
این دنیا زیادی بوى آدم گرفته است !


شایعه


گــــاهى


به دلت شـــــک کن


عشـــق


شایــد


یک شــــــایعه باشد

دلم گرفته...

دلم گرفته به اندازه قلب کوچک گنجشک دلم گرفته دلم تو کف دستام گم میشه آخه مامانم

می گفت اگه دستاتو مشت کنه قلبت به همون اندازست خدایا انقدر دلم گرفته که تو این دنیای

 بزرگ دل من به چشات دیده نمیشه دلم هزار بار فریاد می زنه که گرفته اما باز سر از کوچه های

دلتنگی در میام من دیگه حتی روی چشاتم نمی تونم نگاه کنم انقدر دلم گرفته که دیگه آتیش

تو دلم جا نمیشه دیگه آدما برام ارزشی ندارن دیگه هیچ حرفی باورم نمیشه دلم می خواد سرمو

بزارم رو شونه هات زار بزنم مگه نمی گن که مهربونی مگه نمی گن که بنده هاتو دوست داری

 پس بزار فقط یه بار سرم رو شونه هات جا بگیره آخه وقتی نیست دلم خیلی چیزها می خواد اما

 کسی نیست که واسه دلم خرید کنه مگه پول محبت چقدر می شه ؟

دیر که آمدی

دیر که آمدی

زمستان سر وقت رسیده بود

چاره ای نداشتم

برای گرم شدن

خاطره ها را آتش زدم

حالا اینجا,سرزمین تو نیست

و من برای فردا

آرزوی تازه ای در باغچه می کارم...

بغض


کنج گلویم قبرستانی است پرازاحساسهایی که زنده بگورشده اند،


به نام بغض….”


عشق گم شده من …


نبودن هایی هست که هیچ بودنی جبرانشان نمیکند،وآدمهائی که هرگز


تکرارنمی شوند….


وتو آنگونه ای…


فقط همین…


تقویـــــــــم هــــای ِ جهــــــــــان ؛


بیـــهوده ورق می خورنــــــــد
 
تقویـــــــــم هــــای ِ جهــــــــــان ؛ 
 
روزهــــای ِ من ، همه یک روزند ... 
 
شنبــــه هایی که فقـــط 
 
پیشوندشــــــان عوض می شـــــود!!...

دلم گرفته

وای از دست این تنهایی، وای از دست این دل بهانه گیر
وای از دست این لحظه های نفسگیر ،ای خدا بیا و دستهای سردم را بگیر
خسته ام ، باز هم دلم گرفته و دل شکسته ام
در حسرت لحظه ای آرامشم ، همچنان اشک از چشمانم میریزد و در انتظار طلوعی دوباره ام
همه چیز برایم مثل هم است ، طلوع برایم همرنگ غروب است ، گونه هایم پر از اشک شده و عین خیالم نیست ، عادت کرده ام دیگر….
عادت کرده ام از همنیشینی با غمها ، کسی دلسوز من نیست
قلبم رنگ تنهایی به خودش گرفته ، دیگر کسی به سراغ من نمی آید، تمام فضای قلبم را تنهایی پر کرده ، دیگر در قلبم جای کسی نیست
هر چه اشک میریزم خالی نمیشوم ، هر چه خودم را به این در و آن در میزنم آرام نمیشوم ، کسی نیست تا شادم کند ، کسی نیست تا مرا از این زندان غم رها کند
دلم گرفته ….
خیلی دلم گرفته….
انگار عمریست آسمان ابریست و باران نمیبارد…
انگار این بغض لعنتی نمیخواهد بشکند…
وای از دست چشمهایم ، وای از دست اشکهایم…
آرزو به دل مانده ام ، کسی در پی من نیست و خیلی وقت است تنها مانده ام
نمیگویم از تنهایی خویش تا کسی دلش به حالم بسوزد ، نمیگویم از غمهای خویش تا کسی دلش به درد آید
من که میدانم کسی نمینشیند به پای درد دلهایم ، اینک دارم با خودم درد دل میکنم…
دلم گرفته ، رنگ و رویی ندارد برایم این لحظه ها ، حس خوبی ندارم به این ثانیه ها
میدانم کسی نمیخواند غمهایم را ، میدانم کسی نمیشنود حرفهایم را ، حتی اگر فریاد هم بزنم کسی نگاه نمیکند دیوانه ای مثل من را….
میدانم کسی در فکر من نیست ، تنها هستم و کسی یار و همدمم نیست ، میمانم با همین تنهایی و تنها میمیرم، تا ابد همین دستهای غم را میگیرم

0


عاشق آن لحظه ام که نه از تو و نه از تعلقات تو خبری نیست . . .

خفه


به بعضی ها هم باید با متانت خاصی گفت :

لطفا یه دهن برامون خفه شو …

بدرقه اش کن!

بدرقه اش کن!

شاید با دیگری خوشتر باشد،،،

مگر خوشحالیش آرزویت نبود؟؟؟

صبر ایوب


خدایا! ایوب را به زمین بفرست… میخواهم از صبر برایش بگویم.

باید مترسک بود

باید مترسک بود و به هجوم  این کلاغهای کرکس صفت  دوپــــــا...

ایستـــــاده ..نگاه کرد و به تلخندی  ..

رد سوزش منقــار  و  " پوزه "  !    و  ناخن هاشان را  .. 

تاب آورد ...

بعضی ها 

ذاتا  دژکاک  آفریده شده اند ....

بعضی دیگر  مصداق  بارز  " گربه  گون " ای اند ....

ازاین گربه های  بُراق پرفریب  مظلوم نما................!

 این دنیـــــــــــا سگ کم دارد اما... 

تا نگاه میکنی   کفتار  و  روبه  و  زالو  صفتند اهالی اش.....

وبر اسطبل  به جای ذوحافران  ،  گراز بسته اند ........

درمیان سم پرانی  خوک های بیخوال خوار .....

گاهی دلت برای یک دراز گوش بی آزار لک میزند... 

باورکن !

حکایت  ما  ..


حکایت  ما  ..

شبیه  بچه ای شده که بیقراری کند..

 و بعـــــ د ..

شکلاتی برای خفه کردن صدایش ! ..

 در حلقومش بچپاننــــــــــد  ...!

..!!

اگر دوست نداری  ؛  گوشهایت را بگیـــــــــــــر ..نشنــــــــــو !

مثل آن روزهـــــــــا   که نشنیدی ام.... ندیدی ام ....

رفتی ..!

من شکلات نمیخواهم !

من "یکی "  را میخواستم  ..ازاین شکلات های تلخ بــــــــــود  !....

تمام شد ...حالا دیگر هیچ نمیخواهم ...حتی شکلات !

میگویند..

خدا همه جاهست ...

اما نمیدانم چه حکمتی ست که هربـــــــــار میخواهم صدایش بزنم..

نگاهم به آن بالاها گره  میخورد ...

آنقدر بالا ....

که اشکهایم از مرز صورت وگردن ، سُـر میخورند پایین و

توی یقه لباس گم میشوند .......

 

خدایا ..

کاش یکبار روبرویم مینشستی ...

از من نرنــــــــــج…

از من نرنــــــــــج…

نه مغــــــرورم نه بی احســـــاس…

فقط خســــته ام…
خســـــــــته از اعتــــــمادی بیــــجا!

برای هـــــــــمین قفــــــــــــلی محــــــــــــــکم بر دل زده ام!

جودی ابوت

این روزها شبیه جودی ابوت شده ام !

برای بابا لنگ درازی می نویسم که این روزها دیگر خودم هم

نمیشناسمش . . . !




این روزها


این روز ها خیلی ها زندگی نمی کنند !

فقط ادامه می دهند !

تمــــــام شـــده ای


این روزهایم فقط به خواب میگذرد

وقـتـی ..
خــواب ..
بــــرایِ فــــرار از “بیــــداری” بـــاشـد !
تمــــــام شـــده ای !

کارگران مشغول کارند!


این روز ها از کنار من که میگذری احتیاط کن
هزاران کارگر در من مشغول کارند
روحیه ام در دست تعویض است!

صندوق صدقات


صندوق صدقات نیست دل من
که گاهی سکه ای محبت در آن بیاندازی
و پیش خدای دلت فخر بفروشی که مستحقی را شاد کرده ای .
. .

یه کم واقعیت شیرین … لطفا …


خدایا
به حد کافی خیال بافتم …
و تنم کردم …
یه کم واقعیت شیرین …
لطفا …

بى تفاوت


بى تفاوت نیستم فقط دیگر کسى برایم متفاوت نیست !

ترازوی ۲کفه

سالهاست این ترازوی ۲کفه تعادل ندارد ، دست خالی و دل پر !

کلافه ام


کلافه ام شبیه کرمی که نمیداند ماهی را از زندگی رها کند یا گنجشک را از مرگ !

چقدر ساده عروسک می شویم

گاهی وقتها چقدر ساده عروسک می شویم نه لبخندمی زنیم نه شکایت می کنیم فقط احمقانه سکوت می کنیم

درست متر کن !

درست متر کن ! آدم ها هم قد خودشان اند، نه هم قد تصورات تو .

چشمهای تو را میشناسم ....


چشمهای تو را میشناسم ....

نه از نزدیک ...

بلکه از ارتفاعی که همیشه تو در راه کفش هایم سبز میکرد ...

ارتفاعی به اندازه سقوط یک اسکناس


به خیرگی تو در زل زدنم میان نداشتنهایت ...

به تو که کوتاه قد ترین قلمداد میشوی

از بس که همه را از پایین نگاه میکنی ...

به کیف مدرسه ام ...

که کیفش را تلو تلو میخوری ... مدرسه اش را که هیچ

به تو که در اوج کودکی

کارتن ها را ندیده میخوابی ...در وسط خیابان ها

و آدم به آدم زمزمه میکنی ...

هی لعنتی ؟

فقر مرا وزن میکنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آواز مرگ

من شرمنده ام، اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هروقت در کوچه مان نوایت بلند میشود؛ همه از هم می پرسند:


چه کسی مرده است؟!

کودکان به دنبال نانند و ما


دیروز کودکی در امتداد کوچه های پر از بی کسی این شهر شلوغ ، دست تمنایی به سویم دراز کرد ، خالی تر از تمامی آرزوهای کودکانه ...
دنیا عوض شده ، کودکان به دنبال نانند و ما ؟!؟!؟!؟

خودت باش

اه چقــدر لاغری !!! تو چرا انقــدر چاقی !!!
قدشو چه کوتولست !!! انقدر درازه یاد نردبون میوفــتم!!!
وااا هیکلش همش آمپوله…چه تن لشی داری پاشو یه باشگاه برو !!!
نیگا چجوری حجاب کرده دختره ی اُمل..
اینو…چه بی حجابه دختره ی خراب !…
خلاصــه
این جماعــت از هر چیزی برای مسخره کردن شما استفاده می کنن…!
اینا همونایی هستن که چیزی برای برتــری خودشون ندارن و میخوان با مسخره کردن و
گذاشتن عیــب روی دیگران خودشون رو مورد توجه قرار بدن !!!
در یک کلام عقده و کمبود دارن…!!!

پس…
برای خودت زندگی کن نه برای مردم..
از اون چیزی که هستــی نهایت لذت رو ببر…
مطمئن باش یکی الان آرزوشه که جای تو باشه…
واقعیت نوشت

دلت گرفته؟

اگه بی هوا کسی وارد زندگیت شد بدون کار خدا بوده ! اگه بی محابا دلها از دستها بهم گره خورد بدون کار خدا بوده ! اگه گریه هات تو خنده غفلت دیگران شنیده نشد تا خرد نشی بدون تنها محرمت خدا بوده ! حالا هم اگه دلت شکسته و بغض تنهایی خفه ات کرده شک نکن تنها مرحمت خداست که از سر تواضع یه بهونه واسه نوازشت گیر آورده .


دلسردی

 

بریدم بند ناف دلبستگی را با قیچی دلسردی .



!


اندکی فکر کن ...


به آنهایی فکر کن که هیچگاه فرصت آخرین نگاه و خداحافظی را نیافتند.

به آنهایی فکر کن که در حال خروج از خانه گفتند :
"روز خوبی داشته باشی"، و هرگز روزشان شب نشد.

به بچه هایی فکر کن که گفتند :
"مامان زود برگرد"، و اکنون نشسته اند و هنوز انتظار می کشند.

به دوستانی فکر کن که دیگر فرصتی برای در آغوش کشیدن یکدیگر ندارند
و ای کاش زودتر این موضوع را می دانستند.

به افرادی فکر کن که بر سر موضوعات پوچ و احمقانه رو به روی هم می ایستند
و بعد "غرور" شان مانع از "عذر خواهی" می شود،
و حالا دیگر حتی روزنه ای هم برای بازگشت وجود ندارد.

من برای تمام رفتگانی که بدون داشتن اثر و نشانه ای از مرگ،
ناغافل و ناگهانی چشم از جهان فرو بستند،
سوگواری می کنم.

من برای تمام بازماندگانی که غمگین نشسته اند و هرگز نمی دانستند که :
آن آخرین لبخند گرمی است که به روی هم می زنند،
و اکنون دلتنگ رفتگان خود نشسته اند،
گریه می کنم.

به افراد دور و بر خود فکر کنید ...

کسانی که بیش از همه دوستشان دارید،
فرصت را برای طلب "بخشش" مغتنم شمارید،
در مورد هر کسی که در حقش مرتکب اشتباهی شده اید.

قدر لحظات خود را بدانید.

حتی یک ثانیه را با فرض بر این که آنها خودشان از دل شما خبر دارند از دست ندهید؛
زیرا اگر دیگر آنها نباشند،
برای اظهار ندامت خیلی دیر خواهد بود !
"دیروز"گذشته است؛
و
"آینده"ممکن است هرگز وجود نداشته باشد.

لحظه
"حال" را دریاب
چون تنها فرصتی است که برای رسیدگی و مراقبت از عزیزانت داری.

اندکی فکر کن ...


خدا فاش نمیکند


حکایت فرعون و شیطان

فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی میکرد. روزی مردی نزد او آمد و در حضور همه خوشه انگوری به او داد و گفت اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن.


فرعون یک روز از او فرصت گرفت. شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیندیشد و همچنان عاجز مانده بود که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد. فرعون پرسید کیستی؟

 ناگهان دید که شیطان وارد شد. شیطان گفت خاک بر سر خدایی که نمیداند پشت در کیست.

 سپس وردی بر خوشه انگور خواند و خوشه انگور طلا شد.

 بعد خطاب به فرعون گفت من با این همه توانایی لیاقت بندگی خدا را نداشتم آنوقت تو با این همه حقارت ادعای خدایی می کنی؟

 پس شیطان عازم رفتن شد که فرعون گفت چرا انسان را سجده نکردی تا از درگاه خدا رانده شدی. شیطان پاسخ داد زیرا میدانستم که از نسل او همانند تو به وجود میآید.