فقط یک سوزن!

خدایاشبیه بادکنکی شده ام
ازبغضهایی که به اجبار فرو داده ام...
التماست میکنم...
فقط یک سوزن!
تکه تکه شدنم باخودم...

خدایاشبیه بادکنکی شده ام
بغض هایت را برای خودت نگه دار
گاهی سبک نشوی سنگین تری....

می دانی
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل است
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی
در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که
پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویـی
بگذار منتـظـر بمانند !!!
شبیه جاده م
یا ایستگاهی در شاهراه زندگی
به من می رسند
و از من عبور میکنند
بی تفاوت !
نمیدانم
شاید بر پیشانی م نوشته
گذرگاه موقت ...
کاش زودتر پلاک میشدم ...
من بعد از تو متولد شدم... من زن ام
همام حوايي كه تورا از بهشت برين آواره ي اين كوير اضطراب كرد...
من همان كينه ي كهنه ي هزاران ساله ام...
من بعد از تو آمدم ... نمي خواهم دوم باشم ولي ...
اول هم نمي خواهم باشم...سايه ي تو هم نيستم ...
من مي خواهم زن باشم شانه به شانه ي تو...
شيطان تو را نتوانست فريب دهد اما مرا... چرا
راستي هنوز هم نگفته اي چطور با آن همه ادعا گول مرا خوردي...
گرچه هنوز هم خام فريب هاي زنانه ام مي شوي و به روي خود هم نمي آوري ..
شايد هم اصلا نمي فهمي...
من زن ام ياد گرفته ام سكوت كنم خيلي وقت ها ...
گاهي فرياد هايم نيز در سكوت مي شكنند ...
وقتي يك جور ي به شال قرمزم زل مي زني ... مي داني قرمز رنگ قشنگيست؟؟
وقتي به خودت اجازه دادي و پاكي ام را فداي ..هوس هايت كردي...
باز هم سكوت مي كنم .نمي دانم چه مرگم مي شود كه فرياد نمي زنم ...
اشك هم نمي ريزم... تو خيلي وقتها خيلي چيزها را نمي بيني...
شرم چشمانم و سرخي گونه هايم را وقتي كلمات پاستوريزه نشده ات را روانه ي من مي كني مي بيني؟
تو از چشمانم فقط مقدار زيبايي اش را مي بيني ...غمش را ...
حرفش را ناديده مي گيري...ولي من خيلي وقتها مي خوانم چشمانت را و باز هم سكوت...
تو هميشه پاك تر از من بودي ..و من مي شوم بلاي آخر الزمان... من
عصيان مي كنم فقط ...
و فقط ياد گرفتي مرا سرزنش كني كه چرا فاطمه (س) نيستم ؟؟؟
به من بگو تو چقدر علي (ع) شدي؟؟!!
من در عصيان فروغ غرق مي شوم و تو بي شرمانه مي گذري و مي گويي
چند؟؟؟
من دلم را باتو لاي همان گل هاي سرخي كه نمي دانم براي چند نفر بردي
جا مي گذارم ...
من دلم را توي چشمانت جا مي گذارم وتو راحت مي روي ...
روحم زن مي شود و تو مرا جا مي گذاري...
من با درد مي آفرينم ...عجيب زندگي ام با درد عجين شده ...
خاك من از درد بود و دل ...خاك تو شايد خيلي وقت ها دل هم نداشت...
دل نداري كه گاهي صورتم يكهو كبود مي شود...
و من هي مي گويم پايم به پله گير كرد....افتادم!!!
من مي آفرينم ...من با درد مي آفرينم و با يك لبخند كودكم عاشق مي شوم ...
من زن مي شوم...من مادر مي شوم ...من زيبا مي شوم ...
من احساس مي كنم ... شعر مي گويم ...
من عجيبم ...اشك مي ريزم...من فال هاي حافظ را اگر اسم تو نباشد باور نمي كنم...
من اگر عاشق شوم ، نمي توانم ...تو اگر عاشق نشوي هم مي تواني...
من اگر بي وفا شوم خائنم و تو ...مردي فقط مرد ...
اين كلمه ي سه حرفي عجيب برايم سخت مي شود گاهي اوقات...
اگر نخواهمت ...باز هم سايه ات را براي مصلحت مي خواهم ..مصلحتي كه مردان قانون نويس تعيين مي كرده اند...
من، دختر حوا...ياد گرفته ام عرياني دلم را لااقل، بگذارم براي كسي كه با
دستانش مي بخشد ،و با چشمانش مي گويد...
من دختر همان حوايم..هنوز هم سيب مي چينم...و تو هنوز آدم نشدي...
من بعد از تو آمدم ...
نمي خواهم دوم باشم ولي ...اول هم نمي خواهم باشم...سايه ي تو هم نيستم ...
من مي خواهم زن باشم شانه به شانه ي تو...
گآهی دِلــَت نــِمیخوآهــَد . . .
دیــروز رآ بِه یآد بــیآوَری . . .
اَنگــیزه ای بــَرایِ فــَردآ هـَم نــَدآری . . .!!
وَ حآل هــَم کِه . . .
گآهی فــَقــَط دِلــَت میخوآهــَد . . .
زآنوهایــَت را تــَنگ دَر آغوش بــِگیری . . .
وَ گوشــِه ای اَز گوشــِه تــَرین گوشـِه ای کِه می شــِنآسی . . .
گریه کنی . . .
ڪـا ش میشـد
خودمو یـﮧ جایی جا بذارم
و
برگـردم ببینم…
دیگه نیستم
دلم هوای خودم را کرده است
ایــن روزهـــا
بیشــتر از هــر زمــانی
دوست دارم خــودم باشــم !!
دیگــر نـه حــرص بدســت آوردن را دارم
و نه هـــراس از دســت دادن را ..
هرکـــس مـــرا میـــخواهد بـخـــاطــر خــودم بخواهــد
دلــم هـــوای خـــودم را کـــرده اســت ..
همین…
خدایا…
قبول کن که حق با شیطان بود…
آدمالیاقت سجده کردنو نداشتن..
درد دارد …
وقتی همه چیز را می دانی …
و فکر می کنند نمی دانی …
و غصه می خوری که می دانی …
و می خندند که نمی دانی …
نگـــــــران نباش،
حــــال مـــن خـــــــوب اســت بــزرگ شـــده ام …
دیگر آنقـــدر کــوچک نیستـم که در دلــــتنگی هـــایم گم شــــوم
آمـوختــه ام، که این فـــاصــله ی کوتـــاه، بین لبخند و اشک نامش ” زندگیست ”
آمــوختــه ام که دیگــر دلم برای ” نبــودنـت ” تنگ نشــــود…
راســــــتی، بهتــــــــــر از قبل دروغ می گویــــم…
” حــــال مـــن خـــــــوب اســت ” … خــــــوبِ خــــوب…
انتظار پسران ايرانى از همسر ايده ال شون:
تيپ و هيكل: جنيفر لوپز
اخلاق : خانوم فاطمه زهرا
من دلم میخواد خستگی را بفشارم در مشت ، غصه ها را در باد
فاتح قلعه بی روزن تردید شوم ، من دلم میخواهد بیداری هم چون رویا شیرین باشد . . .
.
زیادی که خودتو دست پایین بگیری میفتی زیر پای کسی که یه روز به اوج رسوندیش !
بغض ها را گاهى باید قورت داد ، عاشقانه ها را از پنجره تف کرد و درها را به روى همه بست …
گاهى هیچکس ارزش دچار شدن را ندارد !
هــمـان مـحـلــه ی قـدیـمی پـائـیـز !
مـنتـظرم هـــنـوز …
اما زرد
اما خشــڪـ
گاهی بیـاد می آورم تــو را
زیـر پـا ڪه می مـــانـم …
حالت تهوع دارم !
این حالت تهوع لعنتی با هوای آزاد و قرص درست نمیشود
علاجش ….
فقط بالا آوردن فحش هایی است که به دیگران بدهکارم . . .
همان یکی بود یکی نبود , همان گنبد کبود را برای من بگذار...
در فکر شروعی دوباره ام!
من بودم و هنوز کس دیگری نبود!!!