مرگهای عجیب !!


آلن پينکرتون موسس آژانس کارآگاهي آمريکا( 1819، 1884) هنگام نرمش صبحگاهي به زمين خورد و
 
 زبانش لاي دندان ماند و زخم شد و در اثر قانقارياي ناشي از اين زخم درگذشت.

آيزادورا دانکن رقاص آمريکايي ( 1878، 1927) هنگامي که در اتومبيل بود، شال گردن بلندش به چرخ

 عقب اتومبيل گير کرد و گردنش شکست و خفه شد.

الکساندرپادشاه يونان(۱۸93 192۱) يک ميمون خانگي گازش گرفت و در اثر عفونت خون در گذشت.

تامس آت وي نمايشنامه نويس انگليسي (1652، 1685) مرد فقيري بود. به دنبال روزها گرسنگي

سرانجام يک مقدار گوشت خريد و از شدت ولع همان لقمه دهان پرکن اول گلو گيرش شد و خفه اش کرد

جان وينسون ماجرا جوي بريتانيا( 1557، 1629) وي در 72 سالگي از اسب به زمين افتاد و ميخي

وارونه بر زمين افتاده بود، در سرش فرو رفت.

جيمز داگلاس ارل مورتون (1525،1581) بوسيله دستگاهي شبيه گيوتين که خودش آن را به

اسکاتلنديها معرفي کرده بود، سر بريده شد.

رودولفوني يروژنرال مکزيکي ( 1880، 1917) اسبش در شن روان گرفتار شد و سنگيني طلاهايي که

به همراه داشت باعث فرو رفتن به درون ماسه شد.

زئوکسيس نقاش يونان ( قرن پنجم ق.م) به تصويري که از يک ساحره پير کشيده بود آنقدر خنديد که

 يکي از رگ هايش پاره شد و مرد!

فرانسيس بيکن (1561،1626) براثر گرفتاري در يک سرماي ناگهاني درگذشت.

کلاديوس اول امپراتور روم( 54 ب م. 10 ق.م) با يک پر آغشته به سم خفه شد.

لنگي کاليرکلکسيونر آمريکايي ( 1886،1947) در خانه خود و در تله اي مهلک درگذشت. تله را براي

 دستگيري دزدان کار گذاشته بود.

هنري اول پادشاه انگليسي(1068،1135) در اثر افراط در خوردن مارماهي دچار ناراحتي روده شد و مرد.

يوسف اشماعيلو کشتي گير ترک بر اثر سنگيني طلاهايي که به کمرش بسته بود در دريا غرق شد.

چون نتوانست به راحتي شنا کند.

هیـچ گـرسـنه ای باقی نمــــی ماند ...


شــک نـدارم هـمـین روزها ...

هیـچ گـرسـنه ای باقی نمــــی ماند ...

هـــمه سیــــر مـی شـوند, از زنــدگی ...
 

سيري


چه سنگدل است سيري که گرسنه اي را نصيحت مي کند  تا درد

گرسنگي را تحمل نمايد.   -  جبران خلیل جبران

شرم


شرم میکنم با ترازوی کودک گرسنه کنار پیاده رو، وزن سیری ام را بکشم.


روزهاي برفي


 روزهاي برفي طولاني ترند ، براي کودکي که از سوراخ کفشش به

زمستان مي نگرد !


بدون شرح


- واقعا هیچ متنی نتونستم برا این عکس بنویسم . اگه شما میتونید کمک کنید .ممنون

درد


درد اینجاست ...

که درد را نمیشود به هیچ کس حالی کرد ...        - محمود دولت آبادی -

فقر


چقد طول ميکشه تا اين فقر تموم شه بابا ؟ 
* چهل روز پسر
م 
*  يعني بعد چهل روز پولدار ميشيم بابا
؟ 
* نه پسرم نه بهش عادت مي کنيم ...

نميدانم اين روزهايت چطور ميگذرد ...


به طرز عجيب و احمقانه اي دلم برايت تنگ است ...

دلخوشي ها کم نيست!!!

آدمهاي دورُ برم هم کم نيستند ...

مي آيند لبخندي روي لبم مينشانند و ميروند ؛

ولي دلتنگي عجيبي هميشه و همه جا همراه من است...

نميدانم اين روزهايت چطور ميگذرد ...

نميدانم تو هم دلتنگي يا نه؟!

آنها که کمتر مرا ميشناسند هنوز هم ميگويند خوش بحالت...

چه روحيه اي داري !

کاش بلد بوديم مثل تو ساده بگيريم و بخنديم...

اما آنها که بيشتر ميشناسند ، ميگويند نفسهايت غبار دارد!!!

چشمانت تار است!!!

از کجا بگويم ؟!

از آغوشهايي که اندازه ام نميشوند ؟!

لبخند هايي که شادم نميکنند ؟!

از آدمهايي که نميخواهم بشتر بشناسمشان ؟!

خلاصه درتمام این ماه ها....

تمام این ماه های لعنتی که حکم نبودنت

برتن نارس شب های من صادر شد...

کسی چه می داند که به مضحک ترین حالت ممکن ؛

فقط داشتم جنین های عقیم بغض هایم را قورت می دادم....

زمانه ی بد ... آدم بد ...

زمان را

در جغرافیای دلم ؛

متوقف می کنم ...

و نقش تو را

در دیروز قاب می گیرم

تا همیشه

خوب من بمانی !!!

دلتنگی ...

شکستن ...

نفرت ...

سوختن ؛

هیچ کدام

حاکم دلم نشدند !!!

هوای این دیار

گرچه ابریست و بی امان

می بارد

اما زمزمه باران و برگها

هنوز از جنس عاشقی ست ...


آری ! محبوبم !

ما فقط

در زمانه بدی

بهم رسیدیم ...


اعتدال

در طـلب دنـیـا مـعـتـدل بـاشـیـد



زیــرا بـه هــر كـسـی هــرچــه قـسـمـت اوسـت


مــی رســد...




(پیامبر اكرم ص)

خداحافظی های گرم


در سرزمینی زندگی میکنیم که مردمانش سلام نمیدهند اما گرم خداحافظی میکنند . . . . .

...

خدایــــــــــــــــــــا !!!

دستـــــــــــــــــانم را زده ام زیر چـــــــــــــــانه ام ...

مــــــــــات و مبهوت نـــــــــــــگاهت میکنم ...
 
نه !

طلبـــــــــــــــــــکار نیستم ...!!!

فقــــــط مشتاقم ببینم تــــــــــه قصـــــــــــه چه میکنی بـــــــا من ؟؟؟!!!
 
همین

آهاااااااااااااااااي با شمام


دختر خانمی که میگی با چند تا پسر دوستی و به این کارت افتخار میکنی...

دختر خانمی که به اتو زدن و شماره گرفتن افتخار میکنی...

دختر خانمی که چپ چپ نگاه کردن یه پسر و میری واسه دوستات تعریف

میکنی و دلت خوشه که دوستات به تو حسودیشون شده...

دختر خانمی که میگی از این سر خیابون تا اون سر خیابون، برات صف

کشیدن وکیف میکنی...

،آقا پسری که افتخارت اینه که جلو پای.هر دختری ترمز میزنی بهت راه

میده...

آقا پسری که دلت خوشه هر روز با یه رنگ دختر میری بیرون...

،آقا پسری که دلت خوشه به موهای فشنت و فکر میکنی دخترا بهت نه

نمیگن...
بعله با شمام خوشحال نباش عزیزم جـنـس ارزون زیــاد مــشـتــری

داره

ديوار چين


اینم انتهای دیوار چین که خودشون میگن سر اژدهاست داره آب میخوره دیده بودین؟؟؟

فردا برمی خیزم

آنقدر زمین خورده ام که بدانم برای برخاستن...... نه دستی از برون.....که همتی از درون لازم است.....حالا اما.... نمی خواهم برخیزم ... در سیاهی این شب بی ماه می خواهم اندکی بیاسایم فردا، فردا برمی خیزم....... وقتی که فهمیده باشم چرا زمین خورده ام.

خدايا


خدایا!!!

دلم هوای دیروز را کرده. هوای روزهای کودکی را.

دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم آرزوهایم را به دستش بسپارم

تا برای تو بیاورد. دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم

و دوباره تمرین کنم الفبای زندگی را میخواهم خط خطی کنم

تمام آن روزهایی که دلم را شکستند دلم میخواهد این بار اگر معلم گفت

در دفتر نقاشی تان هر چه میخواهید بکشید این بار تنها و تنها نردبانی بکشم

به سوی تو دلم میخواهد

این بار اگر گلی را دیدم آن را نچینم دلم میخواهد ...

می شود

باز هم کودک شد؟؟؟؟

راستی خدا! دلم فردا هوای امروز را می کند؟

تاوان


آغوش

ﺁﻏـــــــﻮﺵ ﮐﺴـــﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺳـــﺖ ﺑﺩار ؛

ﮐـــﻪ ﺑـــﻮﯼ "ﺑـــــﯽ ﮐﺴـــﯽ" ﺑﺪﻫﺪ ،

ﻧــﻪ ﺑــــﻮﯼ
"ﻫــــﺮﮐﺴـــﯽ!!

عشق...

 


عشقت باید تو بغلت باشه و تو محکم اونو تو سینه خودت فشارش بدی تا

 نفسش بند بیاد،

جیغ بکشی تو بغلش....

دور خودت بچرخی و بچرخونیش و اینقدر بچرخی و بچرخونی،

بچرخی...بچرخونی...بچرخی....بچرخونی

تا سر هردوتون گیج بره وپهن بشید روی زمین

بعد چشماتونوببنیدیدودنیا دور سرتون بچرخه...بچرخه....بچرخه

بعد خوشحال باشید که چقدر زورتون زیاده که تونستین دنیای به این

بزرگی رو بچرخونید؛اونم دو نفری!!

حرف منطقي

منطقي حرف زدن با بعضيا حتي از پوشيدن دمپايي انگشتي با جورابم سخت تره!!!!